فرشته ای که فراموش کرد...

فرشته ای که فراموش کرد...

 فرشته تصمیمش را گرفته بود.پیش خدا رفت و گفت:خدایا می خواهم زمین را از نزدیک ببینم.اجازه می خواهم و مهلتی کوتاه.دلم بی تاب تجربه ای زمینی است.

خداوند درخواست او را پذیرفت.

  فرشته گفت:تا باز گردم بال هایم را اینجا می سپارم.این بال ها در زمین چندان به کار من نمی آید.

  خدا بال های فرشته را بر روی پشته ای از بال های دیگر گذاشت و گفت:بالهایت را به امانت نگاه می دارم،اما بترس که زمین اسیرت نکند،زیرا که خاک زمین دامن گیر است.

  فرشته گفت:باز می گردم،حتما باز می گردم.این قولی است که فرشته ای به خداوند می دهد.

  فرشته به زمین امد و از دیدن ان همه فرشته ی بی بال تعجب کرد.او هر که را می دید،به یاد می آورد.زیرا او را قبلا دیده بود.اما نمی فهمید چرا این فرشته ها برای پس گرفتن بال هایشان به بهشت باز نمی گردند.

 روز ها گذشت و با گذشت هر روز،فرشته چیزی را از یاد بردو وروزی رسید که فرشته دیگر چیزی از آن گذشته دور و زیبا به یاد نمی آورد نه  بالش را و نه قولش را.

فرشته در زمین ماند .

 و فرشته ای که فراموش کرده بود،هرگز به بهشت باز نگشت. 

جمله های زیبا

جمله های زیبا

اگه یه جایی توی یه راهی به یه در بزرگی برخوردی که یه قفل خیلی محکم هم داشت  از باز کردنش  ناامید نشو چون اگه قرار بود باز نشه جاش دیوار می زاشتند 

درست است که کشتی ها در لنگرگاه در امانند ولی آنها برای این کار ساخته نشده اند

تا با کفش های کسی راه نرفته ای در مورد راه رفتم اون قضاوت کن

قبل از اینکه مایه پند آیندگان شوی از گذشتگان پند بگیر 

برنده کسی است که بیشتر دورتر و دورتر از دیگران ببیند

دیگران ببخش نه برای اینکه آنان لایق ببخشش هستند بلکه به خاطر اینکه تو لایق آرامشی

توی دو دوتای زندگی همیشه جواب چهار نمی شه

برای اینکه شروع به رانندگی کنید اینکه چگونه راندن را بلد باشید کافی نیست

بلکه باید چگونگی افتادن از دره را هم بدانید

شیر به جای پول

شیر به جای پول

روزی روزگاری پسرك فقیری زندگی می كرد كه برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می كرد. از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد. روزی متوجه شد كه تنها یك سكه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود كه شدیداً احساس گرسنگی می كرد. تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا كند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد. دختر جوان و زیبایی در را باز كرد. پسرك با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و به جای غذا، فقط یك لیوان آب درخواست كرد.
دختر كه متوجه گرسنگی شدید پسرك شده بود به جای آب برایش یك لیوان بزرگ شیر آورد. پسر با تمانینه و آهستگی شیر را سر كشید و گفت: «چقدر باید به شما بپردازم؟». دختر پاسخ داد: «چیزی نباید بپردازی. مادر به ما آموخته كه نیكی ما به ازایی ندارد.» پسرك گفت: «پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می كنم»
سال ها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد. پزشكان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز ، متخصصین نسبت به درمان او اقدام كنند.
دكتر هوارد كلی، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامی كه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و به سرعت به طرف اطاق بیمار حركت كرد. لباس پزشكی اش را بر تن كرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد. در اولین نگاه او را شناخت.
سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام كند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یك تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی از آن دكتر كلی گردید.
آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود. به درخواست دكتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چیزی نوشت. آن را درون پاكتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.
زن از باز كردن پاكت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود كه باید تمام عمر را بدهكار باشد. سرانجام تصمیم گرفت و پاكت را باز كرد. چیزی توجه اش را جلب كرد. چند كلمه ای روی قبض نوشته شده بود. آهسته آن را خواند:
«بهای این صورتحساب قبلاً با یك لیوان شیر پرداخت شده است!»

تعریفی دیگر از زندگی

زندگی

در آخرین روز ترم پایانی دانشگاه، استاد به زحمت جعبه سنگینی را داخل کلاس درس آورد. وقتی که کلاس رسمیت پیدا کرد، استاد یک لیوان بزرگ شیشه ای از جعبه بیرون آورد و روی میز گذاشت. سپس چند قلوه سنگ از درون جعبه برداشت و آنها را داخل لیوان انداخت. آنگاه از دانشجویان که با تعجب به او نگاه می کردند،
پرسید: آیا لیوان پر شده است؟ همه گفتند: بله، پر شده.
استاد مقداری سنگ ریزه را از جعبه برداشت و آن ها را روی قلوه سنگ های داخل لیوان ریخت. بعد لیوان را کمی تکان داد تا ریگ ها به درون فضاهای خالی بین قلوه سنگ ها بلغزند. سپس از دانشجویان پرسید:
آیا لیوان پر شده است؟ همگی پاسخ دادند: بله، پر شده!
استاد دوباره دست به جعبه برد و چند مشت شن را برداشت و داخل لیوان ریخت. ذرات شن به راحتی فضاهای کوچک بین قلوه سنگها و ریگ ها را پر کردند. استاد یک بار دیگر از دانشجویان پرسید: آیا لیوان پر شده است ؟دانشجویان همصدا جواب دادند: بله، پر شده!
استاد از داخل جعبه یک بطری آب را برداشت و آن را درون لیوان خالی کرد. آب تمام فضاهای کوچک بین ذرات شن را هم پر کرد. این بار قبل از اینکه استاد سوالی بکند دانشجویان با خنده فریاد زدند: بله، پر شده!
بعد از آن که خنده ها تمام شد، استاد گفت: این لیوان مانند شیشه عمر شماست و آن قلوه سنگها هم چیزهای مهم زندگی شما مثل سلامتی، خانواده، فرزندان و دوستانتان هستند. چیزهایی که اگر هر چیز دیگری را از دست دادید و فقط این ها برایتان باقی ماندند، هنوز هم زندگی شما پر است.
استاد نگاهی به دانشجویان انداخت و ادامه داد:ریگ ها هم چیزهای دیگری هستند که در زندگی مهمند، مثل شغل، ثروت، خانه. و ذرات شن هم چیزهای کوچک و بی اهمیت زندگی هستند. اگر شما ابتدا ذرات شن را داخل لیوان بریزید، دیگر جایی برای سنگ ها و ریگ ها باقی نمی ماند. این وضعیت در مورد زندگی شما هم صدق می کند.
در زندگی حواستان را به چیزهایی معطوف کنید که واقعاً اهمیت دارند، همسرتان را برای شام به رستوران ببـرید، با فرزندانتـان بازی کنید و به دوستان خود سر بزنید. برای نظافت خانه یا تعمیـر خرابی های کوچک همیشه وقت هست. ابتدا به قلوه سنگهای زندگیتان برسید، بقیه چیزها حکم ذرات شن را دارند.

 

هشت تكنیك برای شیره مالی سر رییس!!!

هشت تكنیك برای شیره مالی سر رییس!!!

سعی كنید هنگام تردد در راهروهای اداره همیشه پرونده زیر بغل داشته باشید:
این ترتیب به نظر كارمند سخت كوشی میرسید كه قرار است در جلسه مهمی شركت كند. كسانی كه دست خالی این طرف و آن طرف می روند عاطل و باطل به نظر می رسند و تصور عموم از كسانی كه "روزنامه" زیر بغل دارند این است كه زیر كار در می روند و به جای آن وقت خود را صرف خواندن روزنامه و حل جداولش میكنند.


2) برای این كه به نظر برسد سرتان شلوغ است:
از كامپیوتر استفاده كنید. استفاده از از كامپیوتر درنگاه خیلی از كسانی كه چشم شان به شما می افتد مترادف "كار" است در حالی كه شما میتوانید فرصت را مغتنم شمرده و ایمیل های شخصی و دریافت و ارسال نمایید، چت كنید در مورد موضوعات مورد علاقه خود
search كنید، وبلاگ ها و سایت های مورد علاقه خود را نگاه كنید و بدون اینكه ذره ای كار انجام داده باشید حسابی خوش بگذرانید و اگر زمانی توسط رییستان گیر افتادید( كه حتما گیر می افتید) بهترین دفاع این است كه ادعا كنید در حال یادگیری نرم افزار جدیدی هستید كه به نوعی به كارتان مرتبط است.


3) میز كارتان را به هم بریزید !:
اطراف خودتان را حسابی با اسناد و جزوات و اوراق پركنید. در نگاه افراد حجم كاری كه دیده میشود مهم است. اگر می دانید قرار است كسی در دفتر كارتان در مورد كارش با شما دیدار داشته باشد اسناد و مدارك مربوط به او را در میان اوراق خود گم و گور كنید و بعد در حضور او دنبال شان بگردید.



4) از منشی تلفنی استفاده كنید و حتی المقدور به تماس ها پاسخ ندهید: افراد برای این كه چیزی به شما بدهند با شما تماس نمی گیرند، آن ها تماس می گیرند تا شما برای آنها كاری انجام دهید و فقط بلدند برای شما دردسر بسازند و این منصفانه نیست!!!!


5) ظاهری آشفته و پریشان داشته باشید !:
ظاهر پریشان شما رییس تان را متقاعد میكند كه سر شما حسابی شلوغ است



6) كاری كنید كه به نظر برسد تا دیروقت كار میكنید !:
همیشه دیر دفتر را ترك كنید به خصوص زمانی كه رییس تان در اداره است. میتوانید از این فرصت برای خواندن مجلات ، كتابها و سرگرمی های این چنینی كه همیشه قصدانجام شان را داشتید ولی فرصت نكرده اید استفاده كنید.


7) آه بكشید:
زمانی كه افراد زیادی اطرافتان هستند وانمود كنید دارید به سختی كار میكنید و بعد با صدای بلند طوری كه همه بشنوند آه بكشید. تصور حجم بالای كاری كه دارید انجام می دهید آنها را تحت تاثیر قرار خواهد داد. 


از الفاظ قلمبه سلمبه استفاده كنید:
اگر چنین واژه هایی بلد نیستید معادل انگلیسی كلمات مرتبط با حوزه كاری تان را پیدا كنید و بخصوص هنگام صحبت كردن با مافوق خود به جای كلمات فارسی از آن ها در جملاتتان استفاده كنید. مهم نیست كه او متوجه آن چه می گویید می شود یا خیر، مهم این است كه شما تاثیرگذار به نظر میرسید.

زندگی یعنی ...

زندگی یعنی مسیری رو به آب ،

زندگی یعنی نه بیداری نه خواب

زندگی یعنی سرای امتحان ،

زندگی یعنی در آن عاشق بمان

زندگی یعنی کمی و کاستی ،

زندگی یعنی دروغ و راستی

زندگی یعنی صفا ، مهر و وفا ،

زندگی یعنی ستم ، جور و جفا

زندگی یعنی سفر ، راهی دراز ،

زندگی یعنی جهانی رمز دار

زندگی یعنی مهی در پشت ابر ،

زندگی یعنی بلا و درد و صبر

زندگی یعنی دو روزی میهمان

عیار عشق و دوستی ما

عیار عشق و دوستی ما

یك تست ساده و جذاب كه باید با صداقت به سوالات ان پاسخ دهید
سوال اول:
شما به طرف خانه كسی كه دوست دارید می روید.
دو راه برای رسیدن به انجا وجود دارد:
ـ یكی كوتاه و مستقیم است كه شما را سریع به مقصد می رساند ولی خیلی ساده و خسته كننده است
ـ اما راه دوم به طور قابل ملاحظه ای طولانی تر است ولی پر از مناظر زیبا و جالب است.
حال شما كدام راه را برای رسیدن به خانه محبوبتان انتخاب می كنید؟راه كوتاه یا بلند؟
سوال دوم:
در راه دو بوته گل رز می بینید .یكی پر از رزهای قرمز و دیگری پر از رزهای سفید.شما تصمیم می گیرید 20 شاخه از رزها را برای او بچینید.
چند تا را سفید و چند تا را قرمز انتخاب می كنید
(شما می توانید یا همه را یا از تركیب دو رنگ انتخاب كنید)
سوال سوم:
با لاخره شما به خانه او می رسید .
یكی از افراد خانواده در را بر روی شما باز می كند.
شما می توانید از انها بخواهید كه دوستتان را صدا بزند.
یا اینكه خودتان او را خبر كنید.
حالا چكار می كنید؟
سوال چهارم:
شما وارد منزل شده به اتاق او می روید ولی كسی انجا نیست.پس تصمیم می گیرید رزها را همان جا بگذارید.
ترجیح می دهید انها را لب پنجره بگذارید یا روی تخت؟
سوال پنجم:
شب می شود شما و او هر كدام در اتاقهای جداگانه ای می خوابید..صبح زمانی كه بیدار شدید به اتاق او می روید:به نظر شما وقتی كه انجا می روید او خواب است یا بیدار؟
سوال اخر: وقت برگشتن به خانه است ایا راه كوتاه و ساده را انتخاب می كنید؟
یا ترجیح می دهید از راه طولانی و جالب تر بروید؟
............ ......... .......... ....
جواب ها


جواب سوال اول:
جاده نشان دهنده عشق است اگر راه كوتاه را انتخاب كرده اید.زود و اسان عاشق می شوید.
ولی اگر راه طولانی را انتخاب كردهاید به اسانی عاشق نمی شوید.
جواب سوال دوم:
تعدا رزهای قرمز نشان دهنده ان است كه در یك رابطه چقدر از خودتان مایه می گذاریدو تعداد رزهای سفید برعكس نشان می دهد كه شما چقدر در ان رابطه از طرف مقابلتان انتظار محبت دارید.به طور مثال اگر 18 رز قرمز و 2 عدد رز سفید انتخاب كرده اید به معناست كه شما 90% محبت می كنید و 10% انتظار محبت از طرف مقابل دارید.
جواب سوال سوم:
سوال سوم نشان دهنده طرز برخورد شما بامشكلات در یك رابطه است.اگر شما از اعضای خانواده درخواست كرده اید كه محبوبتان را صدا بزند به این معناست كه شما از مواجه شدن با مشكلات می ترسید و امیدوار هستید كه مشكلات به خودی خود حل شوند.ولی اگر خودتان به اتاق رفته اید كه او را از حضور خود مطلع كنید این نشان می دهد كه شما با مشكلات روبرو می شوید و دوست دارید انها را هر چه زودتر حل كنید.
جواب سوال چهارم:
محل قرار دادن رزها نشان دهنده اشتیاق شما برای دیدن محبوبتان است. اگر انها را بر روی تخت میگذارید نشان می دهد كه دوست دارید او را زیاد ببینید.و اگر انها را لب پنجره قرار می دهید یعنی اگر او را زیاد هم نبینید تحمل می كنید.


جواب سوال پنجم:
سوال پنجم نشان دهنده تفكر و طرز فكر شما در كاراكتر و شخصیت فرد محبوبتان است.اگر شما او را در حالی كه خوابیده است در اتاق می بینید.این به این معنی است كه شما او را همانطور كه است دوست دارید.و اگر او را بیدار دیده اید یعنی انتظار دارید او مطابق میل شما بشود.


جواب سوال اخر:
راه بازگشت به خانه نشان دهنده دوام عشق شماست.اگر راه كوتاه را انتخاب كرده اید مدت عاشق بودن و دوست داشتن شما كوتاه است و اگر راه بلند را انتخاب كرده اید مدت زیادی در عشق خود پایدار خواهید بود ...

 

تعریفی متفاوت از  شغل ها

تعریف شغل های گوناگون

سیاستمدار: کسی است که می تواند به شما بگوید به جهنم بروید منتها به نحوی که شما برای این سفر لحظه شماری کنید

مشاور: کسی است که ساعت شما را از دستتان باز می کند و بعد به شما می گوید ساعت چند است.
حسابدار: کسی است که قیمت هر چیز را می داند ولی ارزش هیچ چیز را نمی داند.
بانکدار: کسی است هنگامی که هوا آفتابی است چترش را به شما قرض می دهد و درست تا باران شروع می شود آن را می خواهد.
اقتصاددان: کسی است که فردا خواهد فهمید چرا چیزهایی که دیروز پیش بینی کرده بود امروز اتفاق نیفتاد.
روزنامه نگار: کسی است که P از وقتش به نگفتن چیزهایی که می داند می گذرد و P بقیه وقتش به صحبت کردن در مورد چیزهایی که نمی داند.
ریاضیدان: مرد کوری است که در یک اتاق تاریک بدنبال گربه سیاهیه می گردد که آنجا نیست.
هنرمند مدرن: کسی است که رنگ را بر روی بوم می پاشد و با پارچه ای آن را بهم می زند و سپس پارچه را می فروشد.
فیلسوف: کسی است که برای عده ای که خوابند حرف می زند.
روانشناس: کسی است که از شما پول می گیرد تا سوالاتی را بپرسد که همسرتان مجانی از شما می پرسد.
جامعه شناس: کسی است که وقتی ماشین خوشگلی از خیابان رد می شود و همه مردم به آن نگاه می کنند، او به مردم نگاه می کند.
برنامه نویس: کسی است که مشکلی که از وجودش بی خبر بودید را به روشی که نمی فهمید حل می کند.